نابخشوده

تصور کنید غریبه ای را زیر باران که می گرید تا خیسی چشمانش دل شما را نیازارد , تصور کنید مردی را که نمی خواهد در شعرش به عشق جسارتی شود , تصور کنید آنرا که می کوشد تا حس عاشق ماندنش به حبس تعبیر نگردد و تصور کنید آنرا که نَ شاید عاشقی را خوب آموخته باشد !!

آری این منم , همان غریبه که باران می شوید از رخسارم , اشکهایم را , این منم که می کوشم تا عاشقی را چنان تفسیر کنم که تا عهد جانان در نفس ماند به خوبی , این منم که انبساط افکار را میشکافم با ناله های و این منم که آخرین غزلها را می سرایم برای افطاری روزه مرثیه های عاشقانه ها.

ببخشید مرا اگر بوی زخمم و زجه های کبودم آزارتان میدهد ,

ببخشید مرا اگر صدای گریه سنگینم می شکند سکوت سردتان را ,

ببخشید مرا اگر ناله های دلم گوشه دنج دلتان را آزرد.

این منم که نابخشوده ترینم برای پریشانی دل سبز سپیدار تان.